داستان بازنده اسپویل میشود. با احتیاط بخوانید.
این قسمت را نویسنده خیلی عجیب نوشته بود. چطور میخواد این طوری دست خودش را خالی کنه. دو سه شخصیت از داستان حذف بشند. ما را غافلگیر میکنه. ما دوست نداریم معاون پلیس کشته بشه. ولی کشته شده. ما فکر میکنیم معاون زنده است و آدم ربا که فرزند همراهش هست کشته شده و معاون زنده است. داستان کمی جلو میره و می فهمیم اول معاون پلیس کشته شده (بازیگر: ) و بعد با اسلحهی دیگری خود آدم ربا. و در عین تعجب. خانم همسایهی خانوادهای که ازشون آدم ربایی شده هم کشته شده. چقدر عجیب. چرا این طوری داستان را جلو میبره؟ میخواد به چی برسه؟ ولی خیلی جالب سعی میکنه گره داستان را یه جوری واضح نگه. اولش خیلی برامون مبهم بود که چه کسی در این آدم ربایی دست داشته ولی یکهو داستان شروع کرد به بازکردن گره ها. خیلی ساده خانم همسایه را آدم ربای اصلی جلوه داد که توسط یه نفر دیگه این کار را کرده. بچه را دست اون نفر نشون داد. پولها هم به اون نفر رسیده ولی هنوز بچه را آزاد نکرده و آزاد نکردن بچه گره اصلی داستان هست. اما ناگهان برادر خانم همسایه، خانم همسایه، آدم ربا، معاون پلیس کشته میشوند. همه را میدانیم به جز خانم همسایه که نمیدونیم چرا کشته شده.