کشف راز

جایی برای کشف راز!

کشف راز

جایی برای کشف راز!

شکست مقدمه پیروزی - یک نگاه اشتباه

همیشه  این را شنیدم و یاد گرفتم که ممکنه شکست بخوریم ولی  شکست مقدمه پیروزی  هست. شکست مسیری  است   برای پیروزی. نکته این هست که در شکست  نمانیم  و در  شکست جای خوش نکنیم. نقاط  ضعفمان را بررسی کنیم، بلند شویم، هر چه شکست خوردیم باز  هم  باید بلندشویم. مثال می‌زدند. فلان فرد  موفق  ده‌ها بار  شکست خورده. فلان نویسنده برای چاپ کتابش به  ۱۰۰ ها ناشر مختلف  مراجعه  کرده. ناشران اول حتی مسخره‌‌اش کردند. اما بعد از هر  شکست  کارش  را ادامه داده. د ر نهایت  ناشری که قبول  کرده و به بازار عرضه شده  باعث  شده که این کتاب پرفروش‌ترین کتاب  سال فلان بشه. پر هستیم ازاین گونه  مثال‌‌هایی که نمایش  می‌‌دهد که نکته‌‌ی مسیر در رها نکردن مسیر و ادامه‌دادن است. نکته‌‌ی مسیر این  است  که  هر موفقیتی از ده‌‌ها و صدها شکست می‌‌گذرد. 


با  این  مقدمه می‌‌خواهیم به  ایراد  این تفکر  بپردازم.  این تفکر  هیچ وقت نمی‌‌تونه  به رسمیت  بشناسه که مسیری  که  داری  می‌ری غلطه. هدفی که گذاشتی غلطه. استانداردی که داری غلطه. تمرکزش اینه که دوباره حرکت کنی و  برسی به همان چیزی که در ذهنت هست.  این  را در کنار  این قضیه  می‌گذارند  که حتی «اگر خدا اگر خدا آرزویی را در دلت انداخت، بدان که توانایی رسیدن به آن را هم به  تو  داده» پس باید این  قدر  تلاش کنی و  زمین بخوری و بلند بشی که بهش برسی. این نکته  را می‌گن  که زمانی مسیر را رها می‌کنند  که به  موفقیت خیلی  نزدیک هستند.


ممکنه  همین جا بگید که در مسیر بررسی نقاط ضعف و قوت، یکی  از مواردی که باید بررسی کنیم این هست که افراد  آگاه و دانای این حوزه‌  کار ما را ببینند و حتما این نکاتی که می‌گی از دید اون‌ها پنهان نمی‌‌مونه.  اما این رو  می‌خوام بگم که این طور نیست. این  دیدگاه به  رسمیت نمی‌شناسه که مسیری که داری می‌ری اشتباهه. در انتها هم به هدف نمی‌رسه. هدفی که گذاشتی اشتباهه. در آخر هم به نتیجه نمی‌رسه. از این دیدگاه که «شکست لازمه‌ی موفقیته» داره به شکل اشتباهی استفاده می‌شه. حواسش  به سرخوردگی  دائمی تو نیست. حواسش  به این  نیست که قرار هست با این  نردبان  به  جایی برسه که اصلاً نمیشه رسید. دائم هی تو زمین می‌‌خوری و هی  بلندت می‌کنند و می‌گن یکبار  دیگه به  این  نردبان و آن نقطه‌ی بالا نگاه کن.  دوباره حرکت کن حتماً این دفعه می‌رسی.  مثال‌های غلطی براش زده می‌شه. این چرخه که «‌

یک شرط و نقطه‌ی توقف هم نیاز داره. و گرنه وسواس‌گونه تا بینهایت ادامه پیدا می‌کنه که آسیب‌زاست. کلنجار گونه هی ادامه پیدا می‌کنه و در حال بررسی نقاط ضعف هستی در حالی که به نکته‌ای نمی‌رسی. ما همیشه نقطه‌ی ضعف را پیدا کنیم و شاید اصلاً نقطه‌ی ضعفی وجود نداشته باشه یا دلیل مشخصی نداشته باشه یا دلیلش در دسترس ما نباشه. 


این طور موقع‌ها می‌گن که برو از آدم‌های درست مشورت بگیر و ببین اون‌ها چه نقاط ضعف و قوتی را ذکر می‌کنند. کسایی که این مشورت  را می‌کنن توجه ندارند  این مسیری که تو داری می‌چینی هیچ وقت تموم نمیشه. هی  باید این چرخه را  ادامه بدی و به آرامش  نرسی.  هی  باید تایید کنه که داری درست می‌ری یا نه. مشورت خیلی خوبه. مشاور متخصص در کارهای مختلف هم خیلی می‌تونه کمک کننده باشه. ولی هیچ وقت این طوری نیست که حرفش تضمین ۱۰۰ درصدی بیاره. اگه می‌گه که در این مسیری که برای من تعریف کردی اشتباهی نمی‌بینم معنی‌اش این نیست که اشتباهی وجود نداشته. احتمال این زیاده که در آینده یا با بررسی‌های بیشتر به این نتیجه برسید که اشتباهی وجود داشته. پس من  چی کار کنم؟ هی باید مسیر گشتن را ادامه بدم. هی  باید دوباره و دوباره بررسی کنم.  هی باید با خودم کلنجار  برم.  اگه برسم اوضاع بهتره ولی  اگه نرسم هی باید رفتارهای وسواس‌‌گونه‌ی فکری  در خودم   ایجادکنم.  این‌‌ها همه  مخرب  هست.  اگر  به موفقیت نرسم خیلی  اوضاع خراب  می‌شه.   این مسیری که تو داری می‌گی آرامش برات نمیاره. این که هی به خودمون بگیم که این دفعه درست می‌شه و نقاط ضعف را بررسی می‌کنم و این دفعه دیگه مشکلات را حل می‌کنم و ته ماجرا ببینی همچین چیزی کامل حل نشده که خیلی بدتره. هی دوباره و دوباره سرخورده‌تر می‌شی. 


ما تلاش می‌کنیم. شکست هم در مسیر موفقیت اتفاق می‌افته. وقتی که این اتفاق می‌افته درست نیست که در این نقطه‌ی شکست باقی بمونیم و جا خوش کنیم و دیگه دست از تلاشمون بکشیم. خوبه که نقاط ضعف و قوت را بررسی کنیم و دوباره شروع کنیم و سعی کنیم نقاط ضعف را برطرف کنیم. این نکته را بدونیم که همیشه نمی‌تونیم به نقاط ضعفمون کامل دسترسی پیدا کنیم و اون‌ها را شناسایی کنیم. همیشه نرسیدن ناشی از نقاط ضعف ما نیستند. 


مثال  می‌‌زنم. می‌گی می‌تونم برم ورزش کنم و هر هفته ۳ جلسه برم  باشگاه؟ می‌گه می‌تونی و باید روی برنامه‌ریزی‌ات کار کنی و اون را بهبود بدی. نمی‌گه تو یه احساس دیگه‌ای داری  که باید به اون بپردازیم و اون  احساس را بتونیم حل کنیم.  به من تهش اینو می‌گفتن که داری می‌گی اگه ۳ جلسه نمی‌تونم پس یک جلسه هم نمی‌رم و این کامل گرایی هست. من حرفم این بود که در مورد ۳ جلسه با من صحبت کن. هی داری از پاسخ دادن به این در می‌ری. هی حرف‌های دیگه می‌زنی. وقتی چند ماهه دارم هی تلاش می‌کنم و به این نمی‌رسم این قضیه داره من را فرسوده می‌کنه. زمان‌هایی هم که می‌رسم خیلی برام آزاردهنده و داغون کننده است. آخر شب داغون شدم. انگار زیادی هست و دارم رنج تحمل می‌کنم. انگار برام برنامه‌ی نرمالی نیست. داره سبک زندگی من را‌ آزار می‌ده. تو این احساس  را داری که  کافی  نیست.  برای  این  که به کافی  بودن برسی نیاز داری  که یک استانداردی  بگذاری که دیگه  کسی  نتونه  بهش  ایرادی وارد کنه. در حالی که تمرکزت را روی این بگذار که تاثیر ورزش را در زندگی‌ات احساس کنی. وقتی که رفتم با جمعی فوتبال این اتفاق افتاد. تاثیرش را حس کردم. و دیگه اصلاً  این  قضیه  اذیتم نمی‌کنه. هرجلسه‌ای که رفتم  برای حس  خوشایند داشته و برام احساس  کفایت به  وجود آورده. من  الآن  احساس  می‌کنم  که ورزش می‌‌کنم و به مقدار  کفایت ورزش  دارم. این که انتظار داشته  باشی  بتونی سه روز  در هفته بری باشگاه با توجه به حجم کاری  که  داری  یا این  که حتی یک جلسه در هفته هم به صورت  منظم بتونی بری (خودمون  می‌دونیم که ) امکان پذیر  نیست و تا حدی هم  به اراده و برنامه‌ ریزی  و غیره  وابسته نیست!  نیازی  نیست همچین نگاهی داشته باشیم.  نیاز  هست که ما نتیجه‌اش را در زندگی ببینیم. احساس مثبت و احساس موفقیت  و دستاورد پیدا کنیم. 


هر نرسیدنی بهانه نیست. ممکنه واقعی باشه. اون‌هایی که می‌گن هر نرسیدنی بهانه است و متأسفانه موفقیت‌های آنچنانی هم دارند که آدم نمی‌تونه چیزی بگه، نمی‌تونه به ماشین میلیاردی و خونه‌ی چند ده میلیاردی اش یا حساب اون طوری‌اش ایرادی وارد کنه،‌ به کسب و کار چند صد نفره‌اش ایراد بگیره، به همایش‌های موفقیت‌اش انتقاد کنه و هزار تا چیز دیگه. این رو خیلی جدیدتر دارم می‌فهمم که خیلی پیش میاد که بر اساس دیده‌های خودشون دارن پیشنهاد می‌دن. خیلی وقت‌ها این چیزی که تو داری می‌گی رو ندیدن و حس نکردن و حتی ردش می‌کنن. ردش می‌کنن چون ندیدن نه این که نیست. نه این غلطه. نکته‌اش اینه که ندیدن. به این مشکل بر نخوردن. این وضعیت را لمس نکردن. این تلخی را نچشیدن. اون چیز دیگه‌ای چشیده و برای اون وضعیت راهکارش خیلی مفید بوده. با این راهکار هم به موفقیت خودش دست پیدا کرده. (فرض می‌کنیم شانس،‌ پارتی، موقعیت، اتفاقات و خیلی چیزهای دیگه رو هم در نظر نگیریم که براشون هست و نمی‌گن. خیلی از جزئیات را نمی‌گن.) من نمی‌گم تمام حرف‌های موفقیت دروغه ولی دروغ هم زیاد داره و این دروغ‌ها که جوری هست که برای تشخیص‌شون مدرکی هم نداری بیشتر سرخورده‌ات می‌کنه. 


من هم خیلی دیر به این نکات رسیدم و هنوز هم دوست ندارم این موارد را بپذیرم. خودم از طرفدارهای پر و پا قرص این ایده بوده‌ام که «اگر به موفقیت نمی‌رسی کم تلاش می‌کنی» و نمی‌تونم چیزی که می‌گم را در حقیقت بپذیرم و قبول کنم. 



«در گذشته  آدم‌‌ها ممکن  بود که فقیر  باشند.  ممکن بود به لحاظ موقعیت اجتماعیی پایین باشند.  اما شرمگین نبودند از فقرشون. امروز به  آدم‌های ناموفق  برچسب  looser یا شکست خورده می‌زنیم. معتقدیم  یک  نظامی  از شایسته سالاری  درست  کردیم که اگر کسی  به جایی  نمی‌رسه مشکل از خودشه.  احتمالا کند ذهنه، تنبله، مردده، بی  ایمانه  و اصلاً خودش  شکست  خورده.  او باخته  و علاوه بر  فقر، علاوه  بر چیزی  که  تجربه می‌کنه  شرم را هم تجربه می‌کنه. اضطراب  این  که جهان چه پاسخی به  شکست او خواهد داد را هم تجربه می‌کنه. چقدر در روانشناسی  مثبت نگر  این ‌ها را می‌شنویم و اشتباه. مثلاً این که اگر کسی فقیر  به  دنیا میاد گناه خودش  نیست ولی اگر فقیر  از دنیا بره خودش مقصره. درستش اینه که علاوه  بی  نهایت زیادی غیر  از تلاش ما مقصرن.  شایسته‌سالاری در هیچ  زمانی از  تاریخ به معنای واقعی  در  جامعه ایجاد  نشده. ما فکر می‌‌کردیم موقعیت‌‌های طبقاتی  خیلی  نرم شدن و آدم‌ها خیلی راحت می‌تونن طبقه‌شون را عوض کنن.  بله میلیون‌‌ها نفر این  کار  را کردند ولی میلیاردها  نفر  اصلاً این فرصت  را نداشتند و با  احساسی  از شرم نسبت به وضعیت خودشون  زندگی  می‌کنند که من به  اندازه‌‌ی  کافی  کافی نیستم. من معتقدم  موفقیت یعنی  شانس  به اضافه توانایی.  توانایی  یعنی این که یک دستکش  بیسبال  دستمان بگیریم که بتونیم توپ‌ های موفقیت  که از بغلمون  رد می‌‌شه  را  بگیریم. ولی  باید موقعیت‌‌های موفقیت  هم  رخ  بده. ممکنه  کسی  بازیگر ماهری  باشه ولی هیچ وقت شانس مواجهه با کارگردان خوب برایش  اتفاق  نیفته. اگر این  شانس رخ نداد نباید منهدم  بشه. این  صحبت  تلخی  هست اما واقعیت جهان  است. فرض دنیای  امروز را که هر کس تلاش  کنه حتما به  نتیجه می‌‌رسه باید با تردید نگاه کنه. من تعداد زیادی آدم می‌‌شناسم که  خیلی  تلاش کردند ولی این موقعیت  براشون رخ نداده. این  غم انگیز  هست اما واقعیت دنیا همینه. اگر  بپذیریم از  اندوه ما نسبت  به این شرایط کم می‌شه. ناراحتیم ولی شرمی  را  احساس  نمی‌کنیم. ......  مجتبی  شکوری، کتاب باز»  


وقتی تو  تلاش می‌کنی و نمی‌‌رسی درست  نیست  که منهدم  بشی. حتی  مفید نیست  که در چرخه‌ی فرسودگی قرار بگیری. مفید نیست  که درچرخه‌ی وسواس فکری و نشخوار  فکری  قراار  بگیری.  مفید نیست در چرخه‌ی شرم قرار بگیری.  مفید  نیست در چرخه‌ی  سرخوردگی قرار بگیری. مفید نیست در چرخه‌ی کامل‌گرایی قرار  بگیری.  برخی  نگاه‌‌های به  «شکست مقدمه‌‌ی پیروزی»  متأسفانه  درون  خودش داره  همچین فضایی را ایجاد می‌کنه و حواسش  به  این قضیه نیست. فقط  دارن جلوی  پای خودشون را  می‌‌بینن که  این  قضیه خیلی بده.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.